حضرت آيت الله خامنهاي، رهبر معظم انقلاب اسلامي در 31 شهريور ماه سال 1366 و در جريان برگزاري چهل و دومين مجمع عمومي سازمان ملل به نمايندگي از ملت ايران و در كسوت رئيس جمهور پيام انقلاب ايران را براي جهانيان بازگو كردند.
انتقاد از تبعيض هاي حاكم بر سازمانملل و سكوت مجامع جهاني در برابر تبعيض هاي ناروا و جانبداري آنان از عراق تشريح ابعاد انقلاب اسلامي، انتقاد از عملكرد سازمانملل و اقدام شوراي امنيت در حمايت از تجاوز عراق به خاك ايران و هشدار نسبت به حضور نظامي آمريك، برشمردن اقدامات آمريكا براي مقابله با ايران و محكوم كردن اين كشور در حمايت از رژيم هاي فاشيست و نژادپرستي چون رژيم اسرائيل و آفريقاي جنوبي، درخواست برچيده شدن دو تبعيض ناروا در سازمانملل اعم از حق وتو و عضويت دايم چند كشور در اين شورا و همچنين تأكيد بر مبارزه با فساد و حفظ بنيان خانواده و حراست از حقوق و ارزش هاي زن محورهاي اصلي سخنراني ايشان بود.
متن كامل سخنان رهبر انقلاب به شرح زير است:
بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
خداوندا به نام تو آغاز ميكنم و از تو هدايت و كمك ميطلبم. زندگي و مرگ و نياز و نيايش من متعلق به توست؛ تو خود روشني و گيرايي سخن حق را به گفتههايم ببخش، و آن را پيك حقيقت بسوي صدها ميليون گوش و دلي قرار ده كه هم اكنون ملتهبانه آن را ميطلبند، و بسوي صدها برابر كه در آينده چنين خواهند بود.
بارالها! درودي سپاسگزارانه از سوي من و ملتم به روان پيامبران بزرگ به ويژه ابراهيم و موسي و عيسي و محمّد صلواتاللَّهعليهم بفرست؛ كه پيام رهايي و آگاهي انسان را به بهاي جان و با همهي توان در جهان پراكندند و ابدي ساختند. و سلامي تكريمآميز به دلهاي پاك و روشن كه آن پيام را نيوشيدند، به ويژه آنان كه بر سر آن جان باختند. آقاي رئيس، آقاي دبير كل، حضار محترم، من رئيس جمهور كشوري هستم كه در يكي از بلندترين و حساسترين دورانهاي تاريخ مهد تمدن و كانون فرهنگ بشريت بوده است، و اكنون نيز قلمرو نظامي است كه بر همان پيشينهي استوار بنا شده، و به پشتوانهي فرهنگي بينظير آن - كه اكنون به بركت بيداري اسلامي غناي بيشتري يافته - تكيه كرده است.
من از ايران ميآيم، كه زادگاه پرآوازهترين و درعينحال ناشناختهترين انقلابهاي دوران معاصر است. انقلابي بر پايهي دين خدا و در امتداد راه پيامبران و مصلحان بزرگ الهي؛ راهي به درازاي همهي تاريخ بشر. ريشهي استوار و انديشهي زيربنائي اين انقلاب جهانبيني توحيدي اسلام است. تفسير انسان، تفسير تاريخ، تحليل حوادث حال و گذشته و آينده، تفسير طبيعت، تبيين همهي علائقي كه انسان را با دنياي بيرون از وجود او - جهان، انسانها، اشياء - مرتبط ميكند، و نيز فهم و درك آدمي از وجود خود و خلاصه همهي چيزهايي كه نظام ارزشي جامعه را ميسازد، و آن را بر ادارهي مطلوب خود قادر ميكند، همه و همه از اين جهانبيني الهي ريشه و مايه ميگيرد و منشعب ميشود. در انديشهي الهي اسلام همهي هستي آفريدهي خداست و جلوهگاه علم و قدرت او و پوينده بسوي اوست، و انسان برترين آفريده و جانشين اوست.
انسان ميتواند با استخراج گنجينههاي استعداد - كه در نهاد اوست - خود را و جهان را كه براي او آفريده شده به زيباترين وجهي بسازد و بيارايد، و با دو بال علم و ايمان به عروج معنوي و مادي نائل آيد، و ميتواند با تضييع يا به انحراف كشاندن اين استعدادها جهنمي از ظلم و فساد در جهان بيافريند. چراغ هدايت بشر ايمان او به خدا و تسليم او در برابر امر و نهي الهي است. دنيا كشتزار آخرت است، و مرگ نه پايان زندگي كه دروازهي ابديت و سرآغاز نشئهاي جديد. در انديشهي الهي اسلام افراد بشر، برادران و خواهران يكديگر و همه بندگان خدايند.
ميان نژادها، رنگها، مردم سرزمينها هيچ تفاوت نيست، و اينها مايهي برتري كس يا ملتي نيست. انسانيت پيوسته است، و تعرض به يك انسان تجاوز به همهي انسانيت است؛ بدون دخالت خصوصيات جغرافيائي و نژادي. برتريجوئي و انحصارطلبي برادري را به جان برادري افكند و خوني كه جاري شد ديگر فرو ننشست، و شبيه آن ضربه و آن انگيزه، جويهاي خون به راه انداخت و ميان برتري جويان و قربانيان برتريجوئي درياهاي خون پديد آورد و آسايش از بشر گرفته شد. پيغمبران مردم را به بندگي خدا - كه پتكي بر سر خودخواهي و برتريجوئي است - فرا خواندند، و آئيني كه بهشت صفا و آرامش را حتي پيش از بهشت اخروي به بشر ارزاني ميداشت بدو عرضه كردند، و او را به مهار كردن غريزهي افزونخواهي و سلطهجويي تشويق نمودند، و از تباه شدن و هرز رفتن استعدادها و غلتيدن در لجنزار فساد اخلاقي برحذر داشتند، و سرچشمههاي فضيلت و راستي و محبت و كار و ابتكار و دانش و آگاهي را در او جاري ساختند، و ياد خدا و عشق به او را - كه ضامن اين همه و تعالي بخش روان اوست - بدو تلقين كردند.
اسلام نظام هاي مبتني بر تبعيض نژادها، ملت ها، خون ها و زبان ها را رد ميكند
آنها همچنين به او آموختند كه بازوي خود را براي حراست از اين ارزشها نيرومند كند، و راه را بر شيطانهاي شر و فساد و انحطاطآفرين ببندد؛ با جهل و ظلم و استعباد بستيزد، و از علم و عدل و آزادي پاسداري كند. بدو آموختند كه بايد نه ستم كند و نه ستم پذيرد. بايد براي اجراي قسط و عدل قيام كند، و بايد به راهزنان صلاح و فلاح انسان امان ندهد. تسليم در برابر دشمنان فضيلت و عدالت و صلاح، رضا دادن به نابودي اين ارزشها و قبول رذيلت و ظلم و فساد است. در انديشهي الهي اسلام دين خدا قالب و شكل زندگي بشر است، و نه تنها گوهري بر تارك آن. دين يك نظام اجتماعي به بشر ارائه ميكند، و نه فقط يك سلسله عبادات و عادات. هر چند كه عبادات و عادات نيز انباشته از روح زندگي و در جهت همان نظام است؛ و اين نظام اجتماعي مبتني بر همان جهانبيني و ساخته به شكل آن است.
آزادي، برابري انسانها، عدل اجتماعي، خودآگاهي افراد جامعه، مبارزه با كژي و زشتي، ترجيح آرمانهاي انساني بر آرزوهاي شخصي، توجه و ياد الهي، نفي سلطههاي شيطاني و ديگر اصول اجتماعي نظام اسلامي و نيز اخلاق و رفتار شخصي و تقواي سياسي و شغلي، همه و همه ملهم و زائيدهي آن جهانبيني و برداشت كلي از جهان و انسان است. اسلام نظامهاي مبتني بر زور و قلدري و زايندهي ظلم، جهل، اختناق، استبداد، تحقير انسان و تبعيض نژادها، ملتها، خونها و زبانها را رد ميكند و غلط ميشمرد، و با هر آن نظام و كس كه به ستيزهي نظام اسلامي كمر بندد، با شدت و مقاومت ميستيزد، و بجز آنان با همهي انسانها - چه هم كيش و چه ناهم كيش - به محبت و مساعدت امر ميكند. بر چنين پايهها و با چنين هدفهايي انقلاب اسلامي در ايران پديد آمد، و نظام جمهوري اسلامي را بنا نهاد. بسياري پيدايش انقلاب اسلامي در بهمن 57 را ريشهجوئي كرده، و بسياري به خطا در فهم درست اين مسأله دچار شدهاند.
نهضت بيداري مسلمانان بر خلاف آنچه تبليغ ميشود فرزند انقلاب اسلامي ايران نيست، برادر آن است
ما اين پديدهي عظيم را از جمله ناشي از نارسائي سيستمهاي موجود جهان و پوچ در آمدن شعارهاي آزادي، دموكراسي و برابري در اين سيستمها ميدانيم. اسلام در اين تاريكي دلهرهآميز توانست از لا به لاي غبار توهم و تحريفي كه پيرامونش در طي چند قرن برانگيخته بودند برق بزند. در ايران اين برق به درخششي و سپس به طوفاني انجاميد، و در بسياري از نقاط ديگر جهان هنوز بايد چشم به راه حوادث بود. نهضت بيداري مسلمانان در بسياري از كشورهاي اسلامي بر خلاف آنچه تصور و تبليغ ميشود فرزند انقلاب اسلامي ايران نيست، برادر آن است. ايران در يكي از حساسترين نقاط استراتژيك جهان قرار گرفته است؛ با تاريخي و پيشينهي علمي و فرهنگي و نيز ذخائري كمنظير، و انقلاب اسلامي ايران بر ضد رژيمي برپا شد كه آن همه را در خدمت منافع قدرتهاي سلطهگر جهاني و در بيستوپنج سال اخير بيش از همه در خدمت رژيم ايالات متحدهي امريكا گذاشته بود. هيچكس از خود ملت ايران به دارائيهاي مادي و معنوي آن محتاجتر نبود، اما اين همه از او باز داشته ميشد. ادعاهاي دهانپركُن آنان دروغ و فريب بود، هر چند دستگاههاي تبليغاتي غرب - مخصوصاً آنچه به صهيونيستها مربوط ميشود - به آن آب و تاب زيادي ميدادند. انقلاب اسلامي بر ضد چنين رژيمي و با هدفهايي بزرگ و استوار پديد آمد. از آن روز نزديك به نُه سال ميگذرد، اما همچنان مسائل زيادي براي گفتن هست.
دربارهي ما وانقلابمان و اصول و نقطه نظرهايمان بيش از معمول سخن مغرضانه يا جاهلانه گفته شده است. در انقلاب ما چند نقطهي اختصاصي هست كه ميتوان آن را استثنائي از سرگذشت معمولي انقلابها شمرد. من به آن نقطهها ميپردازم، و در پايان پيام خودمان را خواهم گفت. اول؛ اين انقلاب حتي در شروع خود صد درصد مردمي بود، نه يك گروه چريكي مسلح، نه يك حزب فعال سياسي نظامي، نه گروهي از افسران انقلابي و آزاديخواه و نه هيچيك از ديگران انواع رائج و معمولي - كه تحولات انقلابي كشورها را پديد ميآورند - در انقلاب ما وجود و حضور و فعاليت نداشتند، فقط مردم بودند و مردم، آن هم كاملاً بيسلاح كه در تهران و همه جاي ديگر چنان فضا را و خيابانها را و محيط زندگي شهري را از وجود و حضور و شعارهاي انقلابي خود پر كردند كه ديگر جايي براي هيأت حاكم و حكومتش باقي نماند؛ و آنان مجبور شدند يكي يكي و دسته جمعي از كاخها و مراكز اقتدار خود و سپس از كشور خارج شوند. شاه، نخست وزير، بزرگان ارتش، وزراء و ديگر سرجنبانان هر كدام كه توانستند از مردم گريختند.
اين پس از آن بود كه در مدتي بيش از يك سال آنان با استفاده از همهي توانايي خود - سياسي، نظامي، پليسي - كوشيده بودند مردم را متفرق سازند؛ و به خانهها يا مراكز كارشان برگردانند، و در اين مدت هزاران نفر از مردم جلو چشم ديگران در خيابان، در مسجد، در دانشگاه، در محيط كار كشته شده بودند؛ اما حضور مردم روزبهروز بيشتر شده بود. در آخرين ماهها خشونت دستگاه بيشتر و متقابلاً حضور مردم هم بيشتر شد. رژيم كه زير فشار خشم مردم دست از جان شسته قادر به مقاومت نبود، مجبور شد بزرگترين امتياز خود را بدهد. شاه رفت؛ و بعد از آن عقبنشينيهايش پي در پي و سريع شد. رهبر بزرگ انقلاب - كه كلمه به كلمهي سخنانش به تك تك ملت روح و آگاهي و درس ميداد - به اتكاي خداوند متعال - كه همهي قدرتها در يد قدرت اوست - و با اعتماد به همين ارادهي عظيم و خدشهناپذير مردم دولت انقلاب را تشكيل داد. دولت ستمشاهي خود به خود و بي آنكه راه ديگري داشته باشد مسند را رها كرد و گريخت. آخرين سنگرها، پادگانهاي خالي از سرباز و افسر بود، آنها هم گريخته بودند، و بسياري به صف مردم پيوسته.
معجزه انقلاب اسلامي پيروزي مردم بود
در آخرين لحظات چند پادگان اندكي مقاومت كردند، اما بيهوده. در آنجا هم مردم حضور داشتند، و معجزهي اين انقلاب پيروزي مردم بود. تنها پس از سقوط پادگانها بود كه مردم به اسلحه دست يافتند، اما آن روز ديگر نظام پادشاهي سقوط كرده بود؛ اين سلاحها براي مراقبت از نهال نورس انقلاب به كار گرفته شد. مردم - جوانان و پيران، زنان و مردان - تنها كساني بودند كه رژيم پهلوي را - كه به نظر قوي و كاملاً مسلح ميرسيد، و از پشتيباني بزرگترين قدرتها برخوردار بود - شكستند، و نظام جمهوري اسلامي را بر سر كار آوردند. سلاح آنان ايمانشان، ارادهي نيرومندشان و خونشان بود، و خون بر شمشير پيروز شد. سياست پيروزي خون بر شمشير همان سياست مقاومت مظلومانه است. رهبر ما پيش از پيروزي انقلاب آن را اعلام كرد، و اولين معجزهي آن پيروزي بر رژيم سر تا پا مسلح شاه بود، كه كاملاً حمايت امريكا و غرب را نيز با خود داشت؛ و پس از آن نيز پيروزيهايي داشت كه برخي حتي از غلبه بر رژيم شاه نيز بزرگتر بودهاند.
اين تجربهاي بينظير لااقل در يك قرن اخير بود و خوب است مورد تأمل و دقت قرار گيرد، هم از سوي كشورهاي زير سلطه و هم نيز از سوي قدرتهاي سلطهگر جهاني. دوم؛ اين انقلاب متكي به دين بود، به اسلام. بسيارند انقلابهايي كه ريشههاي مبارزاتي آن از ايمان ديني تغذيه كرده است، هر چند در ساختار انقلاب اين ايمان چندان يا هيچ به حساب نيامده است. اما انقلاب ما همه چيزش را، هدفها را، اصول را، و حتي روشهاي مبارزاتي را و نيز شكل نظام نوين و نوع ادارهي آن را از اسلام گرفت. اين ابعاد شگفتآوري به انقلاب ميبخشد، و تعريف تازهاي از پيروزي آن ارائه ميدهد.
چه اسلام به خاطر دارا بودن اين ظرفيت عظيم انقلابي و سازندگي اكنون حداقل صدوپنجاه سال است كه مورد تهاجم قدرتهاي استعمارگر و عوامل مرتجع و زبون آنان بوده است. به علاوه اسلام در بيش از پنجاه كشور و ميان يك ميليارد انسان يك ايمان مقدس، يك دين الهي است. پيروزي انقلابي كه روح و محتوايش اسلام است در حقيقت پيروزي بر همهي آن مهاجمان و در عرصهي زندگي همهي اين يك ميليارد است. صدها ميليون مرد و زن - مرد و زن مسلمان - در دهها كشور از پيروزي انقلاب ما احساس پيروزي كردند. اين خصوصيت همچنين راه عقبنشيني، شكست، ضعف و ترس را بر مردم و رهبر انقلاب و مديران آن ميبندد. در راه خدا شكست نيست، تا ضعف و ترس و عقبنشيني باشد.
سوم؛ عدم اتكاء به شرق يا غرب، خصوصيت استثنائي ديگر اين انقلاب بود و هم اكنون نيز سياست قاطع نظام انقلابي ماست. اين خود يكي از مظاهر اعتقاد و اتكاء به خدا در همهي صحنههاي حيات فردي و اجتماعي ماست. امروز تفكر مسلط بر دنياي سياست در سراسر جهان اين است كه بدون اتكاء به يكي از قطبهاي قدرت نميتوان در صحنهي سياست معاصر زنده ماند. اگر در شدت و ضعف اين اتكاء اختلاف نظر باشد، در اصل آن حرفي نيست. حتي آنان كه در انديشه عدم اتكاء و عدم تعهد را پذيرفتهاند، معتقدند در عمل نميتوان چنين بود.
انقلاب ما به قدرت هاي سلطهگر باج نداد
انقلاب ما در چنين جوي يك فلسفهي جديد را عرضه كرد، و تا امروز به آن پايبند ماند. انقلاب ما ثابت كرد كه ميتوان قدرتهاي سلطهگر را به خود راه نداد، و قلدري آنان را جدي نگرفت، و به آنان باج نداد. مشروط بر اينكه نقطهي اتكائي قويتر از هر قدرت مادي را باور داشت - خدا را - ما دانستهايم كه براي اين عقيده و اين راه بهاي سنگيني نيز بايد پرداخت، و خود را آماده كردهايم. بگذار اين تجربه ملتها را به استقلال واقعي و خدشهناپذير و در نهايت نفي كامل سلطههاي بزرگ جهاني رهنمون شود. روند كنوني تقسيم قدرت بشريت را به آيندهي باز هم تلختري تهديد ميكند. چهارم؛ يك خصوصيت استثنائي ديگر نيز در انقلاب ما بود و هست و آن خصومتها و ضربههاي استثنائي عليه آن است.
هيچ انقلابي از دشمني نظام سلطه در جهان بركنار نميماند؛ اما تنوع، عمق، گستردگي و خشم آلودگي خصومتهايي كه در طول نُه سال با ما شده، حكايتي استثنائي و شنيدني است. هنوز انقلاب به پيروزي نرسيده بود كه دشمني با آن شروع شد، و بيشتر از سوي امريكا. دستاندركاراني كه گذشت زمان را مجوز افشاي رازهاي نهان دانستهاند، امروز اعتراف ميكنند كه در ماههاي آخر عمر رژيم ستمشاهي دستگاه رياست جمهوري امريكا مشاور امنيتي رئيس جمهور و شخص او به شاه دلگرمي ميداده، و او را تشويق به قاطعيت ميكردهاند.
مقصود از اين قاطعيت همان چيزي است كه بعدها بصورت مشخصتر در گفتههاي شخصي بنام ژنرال هايزر شنيده شد. شخصي كه با مأموريت ويژه از سوي رئيس جمهور امريكا به تهران آمده بود. از نظر او و طبق توصيههايي كه به او شده بود، بايد رژيم شاه ولو به بهاي كشته شدن دهها هزار نفر محفوظ بماند. با اين استدلال موجّه كه اين بهتر از آن است كه بعدها چند برابر اين كشته شوند. به نظر رژيم ايالات متحدهي امريكا اين فرض كه با عدم مداخلهي امريكا در امور داخلي ايران ميتوان خون دهها هزار نفر در آن روز و چند برابر آن را پس از آن برزمين نريخت، كاملاً مردود بوده است.
يقيناً ناكام ماندن مأموريت هايزر و فرار او از تهران و به دام افتادن يا فراري شدن همهي كساني كه امريكا براي اجراي آن نقشهي شوم به آنها اميد داشت، دليلي جز كوبندگي موج انقلاب و قدرت عظيم ملتي كه براي خدا قيام كرده و از هيچ چيز جز خدا نميترسد نداشت. اين دشمنان انقلاب نبودند كه كوتاه آمدند، اين انقلاب بود كه هر دشمني را از ميدان ميراند. دشمن قبلاً نيز به دست شاه خائن هر فشاري را كه ممكن بود وارد آورده بود. پس از پيروزي انقلاب توطئههاي خصمانه به شكلهاي ديگري آغاز شد؛ اولين كار تلاش همه جانبه براي نفوذ دادن ايادي دشمن در مديريتهاي انقلاب بود، و سپس با استفاده از جو باز سياسي پس از يك دورهي اختناق چند ده ساله سازماندهي احزاب و گروههاي مخالف انقلاب.
در مورد اول اين نمونه جالب است، كه مهرهي سرسپرده ولي نه چندان معروفي - كه چند هفته پس از پيروزي انقلاب در دادگاه انقلاب خائن و مجرم شناخته شد - در اولين روزهاي پيروزي با برانگيختن وسائل و وسائط توانست فرمانده نيروي هوايي شود؛ و در مورد دوم كافي است گفته شود كه طيفي از سلطنتطلب تا كمونيست و از تجزيهطلب تا پانايرانيست را شامل ميشد، و لازم است كه فراموش نشود كه برخي سفارتخانههاي مقيم تهران از جمله سفارت امريكا، مركزي براي هدايت و حمايت بعضي از اين گروهها بودند. تروريسم خشن يكي ديگر از خصومتهاي انتقامآميز با انقلاب بود.
گروههاي فاقد پايگاه مردمي با دزدي سلاح و مواد - كه آن روزها كار دشواري نبود - و پس با پشتيباني دولتهاي خارجي بزرگترين شبكهي تروريستي را در ايران ايجاد كردند. ترور فردي و جمعي، انفجارهاي مهيب، هواپيما ربائي، آدمربائي، شكنجه و كشتارهاي هولناك، كاري بود كه به دست چندين گروه تروريستي مورد حمايت و تشويق دشمنان بزرگ انقلاب در ايران اتفاق افتاد. قربانيان اين موج قساوت و خشونت را همهي قشرها تشكيل ميدادند؛ از بزرگترين مديران انقلاب و كشور تا افراد عادي جامعه - كارگران، زحمتكشان، زنان و كودكان و رهگذران بيخبر - امروز افراد و سران همان تروريستها - كه غالباً مسؤوليت جنايات خود را نيز بر عهده گرفتهاند - در امريكا و فرانسه و برخي ديگر از كشورهاي غربي مصونيت و زندگي راحت دارند، و بنام اپوزسيون انقلاب ناميده ميشوند؛ و آن كشورها غالباً جمهوري اسلامي را به تروريسم متهم ميكنند. از شگفتترين بازيهاي سياست اين است، كه مظلومترين قربانيان تروريسم كور و خشن به تروريسم متهم ميشود، آن هم از سوي كساني كه خود در پيش راندن تروريستها به سوي آن و سپس پناه دادنشان نقشي بزرگ داشتند.
من به عنوان رئيس جمهور و خدمتگزار كشورم و بنام كسي كه خود نيز هدف يكي از اين جنايتهاي خشن قرار گرفته و خدا آن را ناكام گذارده، افتخار ميكنم كه ملتم در برابر اين قساوتها نلرزيد؛ و حوادث بينظيري كه فقط در يكي از آنها هفتادودو نفر از رهبران و كارگزاران بلند پايهي انقلاب - شامل چند وزير، چندين نمايندهي مجلس، تعدادي مسؤولان بزرگ و شخصيت كمنظير انقلاب - شهيد بهشتي - و در يكي ديگر رئيس جمهور و نخست وزير - با هم به شهادت رسيدند، تنها ايمان و توكل او به خدا و خشم انقلابياش را افزايش داده است.
بارها كودتا از سوي قدرت ها درانقلاب اسلامي ايران سازماندهي شد
كودتا تجربهي خونين سنتي و معمول قدرتها با همهي انقلابها نيز در ايران بارها سازماندهي شد، و در يك مورد تا مراحل بسيار نزديك و خطرناك پيش رفت، و اگر هوشياري مأموران و كمك مردم نميبود بايد همان پيشبيني ژنرال امريكائي اتفاق ميافتاد. حمام خون و كشتارهاي ميليوني آن هم بيش از يكبار. بزرگترين، دردناكترين و فاجعهآميزترين خصومت دشمنان ما به راه انداختن جنگ تحميلي بود. تحريك حس جاهطلبي يك همسايه، تشويق او به حمله و دلگرم كردن او به پشتيباني و كمك. امروز ديگر پس از گذشت هفت سال همه به روشني ميتوانند يقيين كنند كه حملهي ارتش عراق در 31 شهريور 59 - يعني 19 ماه پس از تشكيل جمهوري اسلامي - كه با ده لشگر و صدها فروند جنگنده از زمين و هوا و دريا انجام شد، بجز توسعهطلبي و انضمام بخشي از ايران به عراق چيزي كه بارها در كتب و مطبوعات عراقي يا غير عراقي جيرهخوار به آن تصريح شده، شكست انقلاب و سرنگوني جمهوري اسلامي را هم هدف گرفته بوده است.
آنها بارها هر دو هدف را به صراحت گفته و خود را افشاكردهاند. نتايج بزرگي كه عراق از اين پيروزي - از پيروزي اين حمله - ميتوانست به دست آورد، غير از تثبيت وضع داخلياش ظهور در صحنهي منطقه و حتي در عرصهي عربي به عنوان يك قدرت فائقه بود، و اين براي بي سر و پايان حاكم بر عراق چيز زيادي است؛ و نيز دستيابي به مرز قابل توجهي در حوزهي بسيار مهم خليجفارس. با اين پيروزي كه ناگريز ميبايد شكست ايران و تجزيهي آن و سقوط نظام جمهوري اسلامي را همراه داشته باشد، قدرتهاي سلطهانديش نيز به هدف بزرگي ميرسيدند. حذف نظامي كه با ظهور خود معادلات سياسي اقتصادي منطقه را عوض كرده، و دست استكبار - مخصوصاً امريكا - را از كشور بزرگ ايران كوتاه كرده بود. براي امريكا و بعضي ديگر در صورت شكست ما آب رفته به جوي برميگشت، و همان داستان هميشگي نفوذ اقتصادي و سياسي و غيرو تكرار ميشد. ما اول غافلگير شديم، اين را اعتراف ميكنيم. سرگرمي به مسائل بيشمار انقلاب در داخل كشور و عدم تجربهي كافي آن را بر ما تحميل كرد؛ ولي ويژگيهاي انقلاب به دادمان رسيد.
ظرف چند ماه مردم و نيروهاي مسلح با حضور و تلاش معجزهآساي خود حماسهي بزرگي آفريدند، و بخش مهمي از سرزمينهاي مغصوب آزاد شد، ولي فاجعهاي كه در اين مدت اتفاق افتاده بود حقيقتاً غير قابل وصف است. چه شهرهاي آبادي همچون خرمشهر، آبادان، هويزه، قصرشيرين كه با خاك يكسان شد، و تنها شهر دزفول مورد اصابت يكصدوهفتادوسه موشك زمين به زمين قرار گرفت. چه روستاهاي آبادي كه از آن حتي ديوار نيمه خرابي برجاي نماند؛ چه كارخانههايي كه به آهن پارهاي تبديل گشت، و چه مزارعي كه در آن نشاني از آبادي نماند، و چه آثار گرانبهاي فرهنگي كه مورد آسيب قرار گرفت و از همه عزيزتر چه جانهاي گرامي و انسا?